بایگانی ماهانه: فوریه 2017

بالاخره مزمزه‌ام به یک مزمزه واقعی تبدیل شد و غذا خوردم! از دیروز ظهر که در فرودگاه امام یک سالاد سزار  خورده‌ بودم بیش از ۲۴ ساعت گذشته بود و من چیزی نخورده بودم. دم دمای صبح که رسیدم هتل … ادامه‌ی خواندن ←

پیاده داشتم می‌آمدم هتل که سر راه یک کاروان عروسی دیدم. طبل می‌زدند و داماد پیاده و غروس روی اسب پشت سرش حرکت می‌کرد. مهمان‌ها هم مرد و زن‌های شیک و پیک دنبالشان و جلویشان بودند. مسیرشان خلاف جهت من … ادامه‌ی خواندن ←

ساعت چهار و نیم صبح به وقت محلی است و من در تاکسی از فرودگاه به سمت هتل می‌روم. میانه‌های راه در یک بلوار پت و پهن هستیم که اولین گاوهای هند را می‌بینم. درشت و قوی هیکل با شاخ‌هایی … ادامه‌ی خواندن ←

اولین پرواز توقف‌داری است که سوار می‌شوم. باید در شارجه هواپیما عوض کنم و بروم دهلی. تغییر فضا جالب است. هواپیمای ایرعربیا که از تهران می‌پرد جو آن ایرانی است. عمدتا مسافران دوبی که بخشی برای تفریح و خانوادگی آمده‌اند … ادامه‌ی خواندن ←

آخرین روز قبل از سفر، وقتی که دفتر بودم و داشتم خرده‌ریزهایم را جمع می‌کردم که بروم، رفتم سر کمد که ببینم چیزی از لوازم شخصی سرکارم را برای سفر لازم دارم یا نه. مهم‌ترین چیز دفترچه‌هایم بود، دفترچه یادداشت‌های … ادامه‌ی خواندن ←