بایگانی ماهانه: سپتامبر 2015

کمی خسته، کمی آزرده

من کمی خسته‌ام، کمی بی حوصله و کمی آزرده. بله، شاید کلمه فرسوده را هم بشود به لیست بالا اضافه کرد. چرا؟ نمی‌دانم و می‌دانم. حتی اگر دقیق و کامل بدانم هم دلم نمی‌خواهد اینجا بنویسمش؛ چون کمی خسته‌ام و … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزانه‌های من | برچسب‌خورده با , , | دیدگاهی بنویسید

دوباره‌های او، دوباره‌های من

استتوس گذاشته «دوباره غربت، دوباره هجرت…» چند شب پیش برگشت. چند ساعت مانده به پروازش آخرین تماسش را از خط ایران گرفت و خداحافظی مختصری کردیم. البته هفته‌های قبل، در مدت حضورش، چند ساعتی را باهم گذراندیم و از روزگارهایمان … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزانه‌های من | برچسب‌خورده با , | دیدگاهی بنویسید