بایگانی ماهانه: اکتبر 2006

ميم مثل مادر

امروز فيلم «ميم مثل مادر» را ديدم. زندگي . . . چيزي كه بايد به خوبي از عهده‌اش بربياييم. بايد در اين بازي به خوبي بازي كنيم. زندگي يعني همين. عظمتش و زيبايي‌اش به همين بازي است. بعد از فيلم … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در اطلاع‌رسانی‌های من | دیدگاهی بنویسید

يك روز خيلي خوب

امروز روز خيلي خوبي بود: از ساعات اوليه بامداد بعد از مقاديري سنجي‌خواني مشغول آماده كردن paper اي بودم كه بايد امروز تحويل مي‌دادم. علي‌رغم تلنبار شدگي كارها و خستگي و خواب‌آلودگي توانستم تا آخرين لحظات صبح انرژيك بمانم. همه‌اش … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزانه‌های من | دیدگاهی بنویسید

مشترک گرامی . . .

مشترك گرامي! اين نوشته‌ها صرفا يك استفاده ابزاري از وبلاگ است و هيچ ارزش ديگري ندارد: دارم مي نويسم تا بتوانم چشمانم را باز نگه دارم. حسابي خوابم مي‌آيد و پلك‌هايم سنگين شده است. از اول شب (شب؟ يعني بامداد!) … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزانه‌های من | دیدگاهی بنویسید

دل‌نگراني‌هاي سارايي كه نمي‌شناسمش

باز هم نظم زندگي از دستم در رفته است. يك ميز كار شلوغ: CD، مقاله، كتاب، نايلون، شارژر، روزنامه، ليوان خالي نسكافه، ديكشنري، مقنعه، شيرمرغ . . . جان آدميزاد! يك دفترچه نامرتب كه مدت‌هاست كارهاي روزانه در آن ياداشت … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزانه‌های من | دیدگاهی بنویسید

من و غريبه‌ها

1. «با آدم‌هاي تازه دوست شو. به ظاهر مردم نگاه نكن و يادت باشد كه غريبه‌ها دوستاني هستند كه هنوز با آن‌ها آشنا نشده‌ايم.»                    از كتاب «آرامش گوسفندي/ نوشته ناتال جروم« امشب كتاب «آرامش گوسفندي» را در تاكسي تورق … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در آموخته‌های من | دیدگاهی بنویسید

دغدغه 2

چه كم تحمل شده‌ام من! چرا نمي‌توانم آدم‌ها را دوست داشته باشم؟! باز هم به شمس درماني و صحيفه درماني نياز دارم انگار . . . بايد بشكنم!

نوشته‌شده در دغدغه‌های من | دیدگاهی بنویسید

من، همان ساراي 4 سال پيش!

مامان: موبايلت خراب شده؟! من: نه. چطور؟ مامان: آخه چند بار زنگ زدم جواب ندادي. من: تا ۸ سر كلاس بودم. مامان: دانشگاه علامه؟ من: آره. مامان: مگه هنوزم اونجا كار داري؟!! * * * ۴ سال پيش هم گفتگويي … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزانه‌های من | دیدگاهی بنویسید

هندي يا . . .؟!

نمي‌دانم شما هم اين فيلم را ديده‌ايد يا نه. اسمش خاطرم نيست، ماجراي پزشك جواني را نشان مي‌دهد كه به تازگي همسرش را از دست داده اما مرگ او را نمي‌پذيرد و معتقد است كه همسرش برمي‌گردد. همسرش كه پزشك … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزانه‌های من | دیدگاهی بنویسید

پيگيري مداوم كار

پروژه تعريف مي‌شود. مسئولي براي آن تعيين مي‌شود. تيمي براي انجام آن بسته مي‌شود. جلسات آشنايي و توجيه گذاشته مي‌شود تا كار براي همه دقيق و روشن شود. فعاليت‌ها جزيي مي‌شود، deadlineها تعيين مي‌شود و تقسيم كار صورت مي‌گيرد. حالا … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در آموخته‌های من | دیدگاهی بنویسید

من و دانشگاه جديد

ديروز اولين كلاس مقطع جديدم تشكيل شد. رياضي. شروع جالبي نبود. شروع اين مقطع جديد در اين دانشگاه جديد پر از بي‌نظمي و كنسلي كلاس بوده است! قرار بود كلاس‌هايم هفته قبل شروع شود اما به يك دليل مسخره اين … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزانه‌های من | دیدگاهی بنویسید