بایگانی ماهانه: مارس 2014

سفر نوروزی با خانواده -۵

مثل همیشه‌های دور هم بودن پرتعداد و طولانی خانواده، مهم‌ترین مغز مشغولی من بچه‌ها هستند. مهم‌ترین دغدغه‌ام و مهم‌ترین غصه‌ام. از نابلدی بزرگترها در برخورد با بچه‌ها ناراحتم، از این که حواسشان به عواقب بلندمدت رفتارشان نیست، از این که … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در سفرهای من | برچسب‌خورده با , , | دیدگاهی بنویسید

سغر نوروزی با خانواده – ۴

این جا بی وقفه بازی در جریان است. اول فقط بچه‌ها بودند و باهم بازی می‌کردند. بعد که عیدی بچه‌ها را که چند جور بازی بود دادم، بازی به بزرگترها هم سرایت کرد. این‌جا بی وقفه بازی در جریان است، … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در سفرهای من | دیدگاهی بنویسید

سفر نوروزی با خانواده – ۳

جایی که هستم بسیار شبیه جایی است که در دو سال گذشته محل کارم بوده است. این بار به عنوان مسافر حضور دارم، به عنوان توریست، به عنوان تهرانی! شبیه همان تهرانی‌هایی که در این مدت حرف‌شان را از اهالی … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در Uncategorized | دیدگاهی بنویسید

سفر نوروزی با خانواده – ۲

سال ۹۳ با یک تغییر شروع شد. تغییری که مدت‌ها بود منتظر رخ دادنش بودم و امروز آغازش کردم. عواقب اولیه‌اش بهتر از چیزی بود که فکرش را می‌کردم اما عواقب بعدی‌اش را نمی‌دانم. امروز در واقع آخرین روز سال … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در سفرهای من | برچسب‌خورده با , | دیدگاهی بنویسید

سفری نوروزی با خانواده – ۱

در جاده‌ام. رو به رو کوه است و ابرهای سفیدی که پایین آمده‌اند؛ سمت راست رشته‌های ابر، دو نوار باریک و سفید و پریشان بر دامنه‌های کوه؛ و سمت چپ کوه‌هایی که همرنگ افق شده‌اند و با رنگ آبی-خاکستری‌شان تضاد … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در سفرهای من | برچسب‌خورده با , | دیدگاهی بنویسید

شهر من کوه دارد :)

تهران، چه شهری بود امروز. آسمان آبی و کوه‌های برف گرفته‌ای که شهر را بغل کرده بودند. امروز شهرم زیبا بود، زیبا و دوست داشتنی. مدت‌ها بود یادم رفته بود که تهران شهری در پای کوه است، مدت‌ها بود تصویر … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در دل خوشی‌ها و دل ناخوشی‌های من | برچسب‌خورده با , , | دیدگاهی بنویسید

رفیقی در خانه (بیمارستان)-۶؛ سختی‌های بودن و نبودن

امروز بالاخره توانستم بروم دیدنش. یک هفته‌ای است که مرخص شده و خانه است و من نتوانسته بودم بروم پیشش. آن‌جا رفتن و آن‌جا بودن سخت است، نرفتن و نبودن هم سخت است. شرایط عجیبی است برای همه‌مان. نمی‌دانم چطور … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزانه‌های من | برچسب‌خورده با , | دیدگاهی بنویسید