بایگانی ماهانه: سپتامبر 2016

روزهای شبح‌گون

چند وقت است که در کلنجار نوشتن و ننوشتن درباره عمو هستم. آخرین عموی باقی مانده‌ام که از ده روز پیش حالش به هم خورد و ماجرا به اورژانس و بیمارستان و بستری کشید و همه‌مان را بی تاب کرد. … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزانه‌های من | دیدگاهی بنویسید