-
اسمم هست سارا باقري.
اقتصاد خوانده ام و کار و بارم کمی در زمینه اقتصادشهری و کمی آموزشگری و بیشتر در حوزه تسهیلگری فرایندهای مشارکتی است.
محيط زيست، حياتوحش و فعاليتهاي داوطلبانه هم از جمله چيزهايي است كه به آن ميپردازم.
اينجا هم دفتر تجربههايم است . . .
يك دفترچه يادداشت . . .
قرار است من را دچار عادت قديمي روزانه نويسي كند!
سارايي كه اينجا ميخوانيد فقط خودم هستم!
فارغ از تمام نقشها،
شخصيتهاي حقوقي
و مسئوليتهاي سازماني،
من را اشتباه نگيريد لطفا! -
نوشتههای تازه
دستهبندی
بایگانی
- ژوئیه 2022
- نوامبر 2020
- جون 2018
- مارس 2018
- دسامبر 2017
- نوامبر 2017
- اکتبر 2017
- سپتامبر 2017
- آگوست 2017
- ژوئیه 2017
- مِی 2017
- مارس 2017
- فوریه 2017
- دسامبر 2016
- اکتبر 2016
- سپتامبر 2016
- آگوست 2016
- ژوئیه 2016
- مِی 2016
- آوریل 2016
- مارس 2016
- نوامبر 2015
- اکتبر 2015
- سپتامبر 2015
- آگوست 2015
- ژوئیه 2015
- جون 2015
- مِی 2015
- آوریل 2015
- مارس 2015
- فوریه 2015
- ژانویه 2015
- دسامبر 2014
- نوامبر 2014
- اکتبر 2014
- سپتامبر 2014
- آگوست 2014
- ژوئیه 2014
- جون 2014
- مِی 2014
- مارس 2014
- فوریه 2014
- ژانویه 2014
- دسامبر 2013
- نوامبر 2013
- اکتبر 2013
- ژوئیه 2013
- جون 2013
- نوامبر 2010
- نوامبر 2006
- اکتبر 2006
- سپتامبر 2006
- آگوست 2006
فرا
بایگانی دسته بندی ها: Uncategorized
عیدِ تلخِ امسال
رفتهایم برای خرید شیرینی و تنقلات عید. قنادی بزرگی است، بزرگ و روشن و خوش سلیقه. فضایش را جوری طراحی کرده که با وجود این همه مشتری ازدحامی نمیبینی، فقط آدمهای خوشحالی را میبینی که از این سر به آن … ادامهی خواندن
نوشتهشده در Uncategorized
دیدگاهی بنویسید
شادیهای کوچک زندگی-۲۳
یک گلوله کش رنگی که اول صبح همراه لوازمالتحریرهای خریداری شده میرسد دفتر، به شکل باورنکردنی همراه خودش شادی میآورد… گرد و غبار را برای لحظاتی از دل میبرد و روز آدم را میسازد
نوشتهشده در Uncategorized
دیدگاهی بنویسید
پدر و مادرهای این شهر -۳
از دور که دیدمشان فکر کردم دارند بازی میکنند، از این شوخیهای فیزیکی که بچهها و پدر مادرها گاهی باهم میکنند. دخترک پدرش را هل میداد و میزد و پدر هم دست دخترک را نگه داشته بود و میزد روی … ادامهی خواندن
نوشتهشده در Uncategorized
دیدگاهی بنویسید
به استقبال نوروز در تاجیکستان-۱۸
شب خسته و له و په رسیدم دوشنبه. رفتم باغ رودکی و مخلفات اطرافش را دیدم و بستنی خوردم و عکاسی کردم و کمی قدم زدم و بعد با تاکسی رفتم هاستل. هاستل امشب خلوت بود، بعضی از بچهها رفته … ادامهی خواندن
نوشتهشده در Uncategorized
دیدگاهی بنویسید
به استقبال نووز در تاجیکستان -9
در ادامه راهم به میدانگاهی پنجشنبه بازار رسیدم. یک سو مقبره و مدرسه شیخ مصلح الدین است و سوی دیگر پنجشنبه بازار. مقبره بنای کوچک و ساده و زیبایی است. آجری یا گنبدهایی کوچک که رویشان پر از کبوتر است. … ادامهی خواندن
به استقبال نوروز در تاجیکستان -7
به جز موزه تاریخ سغد، دو موزه دیگر هم در شهر وجود دارد. یکی موزه باستان شناسی و دیگری موزه کمال خجندی که هر دو در داخل ارگ هستند، یکی در میانه های ارگ و دیگر در سوی مخالف موزه … ادامهی خواندن
نوشتهشده در Uncategorized
دیدگاهی بنویسید
بیماری-۲
امید هم بخشی از فرایند درمان است. خیلی فرق میکند که تو احساس کنی وضعیتت وخیم است، نشانههای خطرناکی دیده میشود و با ایشالا ماشالا فقط ممکن است کمی بهتر شوی؛ تا این که احساس کنی مشکل عجیبی نیست، چیزهای … ادامهی خواندن
یله
چقدر خوش و آرام بود امشب. یله در جمع دوستان. بی دغدغه و بی ملاحظه و بی مدارا. چند وقت بود چنین جمعی و چنین حالی را تجربه نکرده بودم؟ خیلی… خیلی وقت. مدتها بود جمعی که سراسر خوشایند باشد … ادامهی خواندن
نوشتهشده در Uncategorized
دیدگاهی بنویسید
هشت روز در لحظه
دیروز عصر از یک سفر کاری برگشتم. هشت روز تهران نبودم و حتی به اینترنت هم دسترسی نداشتم. روزهای اول از بی اینترنتی ناراحت بودم چون امید بسته بودم که گوگل مپ همانجا لود شود و بتوانم موقعیتم را در … ادامهی خواندن
نوشتهشده در Uncategorized
دیدگاهی بنویسید
روزانههای متروسواری-۲
پیرمرد در واگن خانمها دستفروشی میکرد. دستمال سفره میفروخت. اول که وارد واگن شد، آمد میله کنار صندلیها را گرفت و روی زمین نشست. در واقع روی زانوهایش چمباتمه زد، نه اینکه کف زمین بنشیند. فکر کردم مسافر خستهای است … ادامهی خواندن