-
اسمم هست سارا باقري.
اقتصاد خوانده ام و کار و بارم کمی در زمینه اقتصادشهری و کمی آموزشگری و بیشتر در حوزه تسهیلگری فرایندهای مشارکتی است.
محيط زيست، حياتوحش و فعاليتهاي داوطلبانه هم از جمله چيزهايي است كه به آن ميپردازم.
اينجا هم دفتر تجربههايم است . . .
يك دفترچه يادداشت . . .
قرار است من را دچار عادت قديمي روزانه نويسي كند!
سارايي كه اينجا ميخوانيد فقط خودم هستم!
فارغ از تمام نقشها،
شخصيتهاي حقوقي
و مسئوليتهاي سازماني،
من را اشتباه نگيريد لطفا! -
نوشتههای تازه
دستهبندی
بایگانی
- ژوئیه 2022
- نوامبر 2020
- جون 2018
- مارس 2018
- دسامبر 2017
- نوامبر 2017
- اکتبر 2017
- سپتامبر 2017
- آگوست 2017
- ژوئیه 2017
- مِی 2017
- مارس 2017
- فوریه 2017
- دسامبر 2016
- اکتبر 2016
- سپتامبر 2016
- آگوست 2016
- ژوئیه 2016
- مِی 2016
- آوریل 2016
- مارس 2016
- نوامبر 2015
- اکتبر 2015
- سپتامبر 2015
- آگوست 2015
- ژوئیه 2015
- جون 2015
- مِی 2015
- آوریل 2015
- مارس 2015
- فوریه 2015
- ژانویه 2015
- دسامبر 2014
- نوامبر 2014
- اکتبر 2014
- سپتامبر 2014
- آگوست 2014
- ژوئیه 2014
- جون 2014
- مِی 2014
- مارس 2014
- فوریه 2014
- ژانویه 2014
- دسامبر 2013
- نوامبر 2013
- اکتبر 2013
- ژوئیه 2013
- جون 2013
- نوامبر 2010
- نوامبر 2006
- اکتبر 2006
- سپتامبر 2006
- آگوست 2006
فرا
بایگانی ماهانه: آوریل 2015
باز هم رفتن رفیقی دیگر
یکی دیگر از رفقا قصد رفتن کرده است. تا چهار ماه دیگر برای ادامه تحصیل و بعد هم زندگی از ایران میرود. مدتهای مدیدی است که پیگیر رفتن بود و حالا درست شدن کارش خبر بسیار مسرتبخشی محسوب میشود. دارد … ادامهی خواندن
نوشتهشده در دل خوشیها و دل ناخوشیهای من, روزانههای من
دیدگاهی بنویسید
بچهدار شدن/ نشد = توقف چرخهای بی پایان؟
یک بار با دوستان دور هم جمع بودیم و صحبت بچهدار شدن/ نشدن بود. پزشکهای جمع به اقتضای شناختشان از وضعیت آمادگی بدن برای بچهدار شدن و عواقب به تاخیر انداختن این کار، جمع را تشویق به بچهدار شدن میکردند. … ادامهی خواندن
در جستجوی تنهایی
اینجا اصلا تنها نیستم و این خستهام کرده است. سرم پر از حرف و صداست. دیروز بعد از ظهر دیگر حوصله حضور در سالن کنفرانس را هم نداشتنم. نه اعصاب گوش دادن به ترجمه تکه پاره از گوشی مترجم همزمان … ادامهی خواندن
نوشتهشده در روزانههای من, سفرهای من
دیدگاهی بنویسید
پایان فشار
در تاکسی نشستهام و در مسیر فرودگاهم. در حالی که موسیقی در گوشم است، شهر بارانی را از پشت شیشههای خیس ماشین نگاه میکنم. دومین track به یک آهنگ افغانی میرسد و من… الان است که اشکم سرازیر شود. چرا؟ … ادامهی خواندن
نوشتهشده در روزانههای من
دیدگاهی بنویسید
روایت یک solo traveler در زنجان-۱۱
سفر تنها به زنجان خیلی بهم چسبید، خیلی زیاد. روز آخر که داشتم برمیگشتم، در همان لحظاتی که علی داشت من را میرساند لب اتوبان تهران تا سوار اتوبوس شوم، دلم نمیخواست برگردم! دلم میخواست همچنان به سفرم ادامه دهم … ادامهی خواندن