-
اسمم هست سارا باقري.
اقتصاد خوانده ام و کار و بارم کمی در زمینه اقتصادشهری و کمی آموزشگری و بیشتر در حوزه تسهیلگری فرایندهای مشارکتی است.
محيط زيست، حياتوحش و فعاليتهاي داوطلبانه هم از جمله چيزهايي است كه به آن ميپردازم.
اينجا هم دفتر تجربههايم است . . .
يك دفترچه يادداشت . . .
قرار است من را دچار عادت قديمي روزانه نويسي كند!
سارايي كه اينجا ميخوانيد فقط خودم هستم!
فارغ از تمام نقشها،
شخصيتهاي حقوقي
و مسئوليتهاي سازماني،
من را اشتباه نگيريد لطفا! -
نوشتههای تازه
دستهبندی
بایگانی
- ژوئیه 2022
- نوامبر 2020
- جون 2018
- مارس 2018
- دسامبر 2017
- نوامبر 2017
- اکتبر 2017
- سپتامبر 2017
- آگوست 2017
- ژوئیه 2017
- مِی 2017
- مارس 2017
- فوریه 2017
- دسامبر 2016
- اکتبر 2016
- سپتامبر 2016
- آگوست 2016
- ژوئیه 2016
- مِی 2016
- آوریل 2016
- مارس 2016
- نوامبر 2015
- اکتبر 2015
- سپتامبر 2015
- آگوست 2015
- ژوئیه 2015
- جون 2015
- مِی 2015
- آوریل 2015
- مارس 2015
- فوریه 2015
- ژانویه 2015
- دسامبر 2014
- نوامبر 2014
- اکتبر 2014
- سپتامبر 2014
- آگوست 2014
- ژوئیه 2014
- جون 2014
- مِی 2014
- مارس 2014
- فوریه 2014
- ژانویه 2014
- دسامبر 2013
- نوامبر 2013
- اکتبر 2013
- ژوئیه 2013
- جون 2013
- نوامبر 2010
- نوامبر 2006
- اکتبر 2006
- سپتامبر 2006
- آگوست 2006
فرا
بایگانی ماهانه: آگوست 2006
و من مسافرم ای بادهای همواره!
» . . . و من مسافرم اي بادهاي همواره!» (سهراب سپهري) يك هفته كامل در گرماي n درجه (!)، به دور از تكنولوژي و ارتباط! نه! دروغ گفتم! فقط بی موبایل و بی اینترنتم. همين!
نوشتهشده در سفرهای من
دیدگاهی بنویسید
حرفهايي براي نگفتن!
«بسيار وقتها از غم و شادي خويش سخن ساز ميكنيم، اما در همه چيزي رازي نيست، گاه به سخن گفتن از زخمها نيازي نيست، سكوت ملالها از راز ما سخن تواند گفت.» (مارگوت بيكل/ ترجمه شاملو) امشب ۲ تا كفتر … ادامهی خواندن
نوشتهشده در روزانههای من
دیدگاهی بنویسید
معجزه موسیقی
يك سردرد لعنتي كه از ظهر به سراغت آمده و ول كن هم نيست. اصلا نميدانم از كجا پيدايش شد؟! نه كمبود خواب دارم، نه هوا آن قدر گرم بود كه گرما زده بشوم، نه پيادهروي زيادي زير آفتاب داشتهام. … ادامهی خواندن
نوشتهشده در روزانههای من
دیدگاهی بنویسید
ما بزرگ شديم!
امشب (منظورم ساعات اوليه بامداد است!) براي انجام كاري داشتم چرخي در فايلهاي قديمي كامپيوترم ميزدم. صورتجلسههاي سال 83، برنامهريزيها، ارزيابيها و تمام چيزهايي كه فعاليتهاي روزمره يك تشكل را ميسازد. بزرگ شدن چه فرايند جالبي است . . . … ادامهی خواندن
نوشتهشده در دل خوشیها و دل ناخوشیهای من
دیدگاهی بنویسید
قدم در راه بيبرگشت . . .
بالاخره شروع كردم. وبلاگ نويسي، وسوسهاي كه سالها با آن در كشاكش بودم! آدمهاي زيادي سعي كردند قانعم كنند براي وارد شدن به اين گود. اما من هم دلايل خودم را داشتم. يك ظهر تابستاني . . . يك ديدار … ادامهی خواندن
نوشتهشده در روزانههای من
دیدگاهی بنویسید