بایگانی ماهانه: سپتامبر 2017

چشم‌هایش

دو روز است که ندیدمش، اتفاقا دو روزی که شاید از سخت‌ترین روزهای این دوره بود. اولین چیزی که توجهم را جلب کرد چشم‌هایش بود. تنگ و گود افتاده. معلوم بود در چند ساعت‌ تنهایی به دست آمده مفصل غصه … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزانه‌های من | دیدگاهی بنویسید

آدمیزاد و گذر روزگار

آدمیزاد است و عادت کردنش، یا معجزه‌ی گذر زمان است و مرهم بودنش، یا همان چیزی که قدیمی‌ها سردی خاک می‌خواندنش که آدم کم‌کم التیام می‌یابد. شاید نشود اسمش را التیام گذاشت اما هر چه که هست تغییر است. هنوز … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزانه‌های من | دیدگاهی بنویسید

حال موقت

امروز روز خوبی بود، حالش خوب بود. شاید یکی از خوب‌ترین‌ حال‌ها در دو هفته‌ی گذشته. صبح از بهشت زهرا که برگشتند، دور هم صبحانه خوردیم و بعد با خواهرها رفتند خرید. من ماندم خانه و کمی تنهایی و خانه … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزانه‌های من | دیدگاهی بنویسید

جای خالی

نصف شب از خواب بیدار شدم و مدتی خوابم نبرد. یادم افتاد که فقط ما دو نفر در خانه هستیم. بقیه خانواده صبح و عصر امروز اینجا را ترک کردند و فقط من ماندم. یک هفته، ده روزی بود که … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزانه‌های من | دیدگاهی بنویسید